************YASAMAN************



Tuesday, November 15, 2005

واي چقدر لذت بردم!
بارون اومد مثل ماه و واقعاً منو كوك كرد!! دقيقاً همون چيزي كه مدتها انتظارش رو مي‌كشيدم.
اين چند شب(طرفاي 12 به بعد) پنجره اتاقم رو باز مي‌كردم و به تماشاي باريدن بارون مي‌نشستم. خيابون ما براي تماشاي بارون واقعاً جذابه! چون هم نور چراغها زياد هست و البته زردرنگ و هم درخت زياد داريم و اين باعث ميشه باريدن بارون زيبايي بيشتري داشته باشه! چون قطره قطره شو ميشه تشخيص داد به اضافه اينكه برگ درختا كه هنوز كامل نريختن ، يه حركات موزوني دارن ديگه!!
جالبه كه قراره تا جمعه بارون بياد!! (عشق است و صفا!!)




..............................................................................................................

Wednesday, November 02, 2005


من دقيقاً چه غلطي كنم؟؟ كلي حرف دارم برا زدن و وقت نوشتنشو ندارم!! دلم مي‌خواد اينجا بنويسم چون برا آينده ثبت شه و اگه يه روزي روزگاري حوصله‌ام از همه چيز سر رفت ، بيام تو اينترنت و بشينم خاطره‌هاي خودمو مرور كنم!! فقط همين! چون مي‌دونم نوشته‌هاي من ارزشي براي جذب ويزيتور نداره! از اين بابت مي‌گم ارزشي نداره چون خيليا با خوندن روزمرگي كساي ديگه حال نمي‌كنن و لذتي نمي‌برن اما من حالشو مي‌برم :D
خلاصه من اينجا مي‌نويسم فقط برا موندگاري و اگه هم كسي بياد و مطالب رو بخونه بسي لذت مي‌برم!!! :D

الان مدتيه دلم هوس رفتن به سفر اللخصوص شمال كرده و اينو هم مي‌دونم كه رفتن به سفر درست در اين وقت سال چيزيست غيرممكن و ناشدني! چون اصولاً سفرهاي تفريحي با خونواده هست و اونا هم كه الان كلي بيزي هستن و نميشه ديگه!! اه من اين چيزا حاليم نيست. شمال مي‌خوام به شدت مررررگ!
تصور مي‌كنم الان شمالم:D
بـــــــه هواي ابري و كلي بارون كه مثه دم اسب مي‌خورن تو صورتم. دريا رو مي‌بينم كه كلي وحشيه و دلم لك زده برم توش و شنا كنم! اون طرف‌تر يه جنگل مه‌آلود با كلي سرسبزي و قشنگي. يه كوه بلند كه آمادست من از هيكلش برم بالا!!! البته يه نايلكش پر از زيتون خوشمزه هم بايد تو جيبم باشه كه هي قدم بزنم (يا كوهنوردي كنم) و بخورم. ديگه؟؟!!! بعد كه خسته شدم از همه‌چيز تا خود صبح لب دريا و توي ساحل آرومي بشينم و با صداي دريا آرامش بگيرم. من آرامش مي‌خوام و وقتي اين آرامش دست‌يافتنيه كه برم شمال و حداقل چند روزي رو پيش دريا و جنگل و كوه‌ها ي پردرخت سپري كنم.


و وقتيكه من براي آبياري باغ به خانواده كمك مي‌كنم و لذتشو مي‌برم و دلم مي‌خواد برم باغبون يه جايي بشم!!!!
اين سري كسي پيدا نشده‌بود كه بره باغ رو آبياري كنه و من و خانواده رفتيم و آبياري كرديم!! واي هيچ‌كس نمي‌تونه درك كنه چقدررررر حال كردم با اين كار.من كلاً به گل و گياه و درخت و سرسبزي علاقه خاصي دارم و حس مي‌كنم زندگي بدون اينجور چيزا معني نداره. پس طبيعيه كه از آبياري هم خوشم بياد.
جالبه كه بعضي وقتا دلم مي‌خواد جاي اين باغبون‌هايي باشم كه بلوارها رو گلكاري مي‌كنن!! اين روزا هم كه دارن بلوار چمران رو براي يه گلكاري باحال آماده مي‌كنن و من هي حسرت مي‌خورم كه چرا نمي‌تونم برم و دست به كار شم! (مسخره هست نه؟!)

اين كنار يه لينك اضافه شد! وبسايت جناب آقاي حسين خان! ا بازديد فرمائيد. البته اين پيش‌درآمد هست و كلي متنوع‌تر خواهد شد!




..............................................................................................................

Home