************YASAMAN************ |
Monday, November 22, 2004
●
..............................................................................................................بالاخره شیراز من هم بارون اومد X:
مدتها بود بارون ندیدهبودم ، شده بودم عین آدم عقدهایهای بارون ندیده!! آخرین باری كه چشمم یه جمال یه بارون درست و حسابی روشن شدهبود ، تابستون بود كه شمال ( و بیشتر گرگان ) بودیم.( شبی كه گرگان بودیم و بارون میومد ، من از ذوق و عشق بارون و صدای خوردنش به سقف فلزی ماشین ، تا صبح توی ماشین بودم) خلاصه اینكه از تابستون تا حالا من تو كف بارون بودم. خیلی هستا!! مثلاً جون خودش ، یعنی فصل پاییز هم بوده و هست!! صبح طبق معمول دوشنبهها رفتم دانشكده. هوا هم كه خیلی توپ بود و كلی افزایش روحیه! اون هوا هم كه جون میداد برا قدم زدن. همش تو این فكر بودم كه كاش استاد نمیاومد و توی اون فرصت طلایی با بچهها زیر بارون قدم میزدیم و .... كه مسئول كلاسها اومد و خبر داد كه استاد حالشون خوب نبوده و بیمارستان بستری هستن و كلاس تعطیله!! ( خیلی بامزه بود! كاش از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم.) خلاصه از اونجایی كه خدا منو خیلی دوست داره ، اون فرصت طلایی جور شد و كلی قدم زدیم.طولانی ترین مسیری هم كه رفتیم ، بین دانشكده مهندسی و انسانی بود كه چمنهای فوقالعاده خوشرنگی توی بلوارش هست. به همه هم خیلی خوش گذشت. امروز توی همین مسیر هم یه اصطلاح قشنگ هم یاد گرفتم و اون اینكه به بچه های مهندسی كشاورزی-آبیاری میگن "بیل به دستها" !! ------------------------- وای چقدر بعضیا فكرشون یه جاهای خاصی سیر و سیاحت داره! فكر میكنن هر كاری كه خودشون درصدد انجامش هستن ، بقیه هم همینطورن! روز شنبه یه جریانی بین بچههای كلاس ما و استاد سیستممون اتفاق افتاد كه دنباله همون قضایا من و چندتا از هم كلاسیهامون ایستاده بودیم و با استاد حرف میزدیم. از قضای روزگار این استاد ما مجرد هست و فضول زیاد داره!! حالا در عرض این 2 روز كلیها طی تماسهای حضوری و تلفنی سوال میكنن كه ما اون روز با استاد چه كار داشتیم و چرا یك ساعت (و شاید هم بیشتر) پشت درهای بسته باهاشون صحبت میكردیم!! حالا خوبه 3 تا دختر بودیم و یه پسر ! و بحث هم كاملاً به همه مربوط میشد و یه نشست (D:) فوقالعاده رسمی بود و نه مهمونی. طرف سال به سال منو نمیبینه و با من همكلام نمیشه ، اما میتونه منو پیدا كنه كه فضولی كنه! چقدر بعضیا احمق هستن. حالا اگه شما درصدد مخ زدن استاد هستین ، چه ربطی به صحبتهای ما داره؟ حتماً میشه اینطور نتیجه گرفت كه ما هم مثل شماییم دیگه! بیكارا. □ نوشته شده در ساعت 9:45 PM توسط Yasaman
|