************YASAMAN************ |
Saturday, December 06, 2003
● امروز باز رفتیم دانشکده و کلاس تشکیل نشد! آخه دیروز خانوم ِ استادمون تصادف کرده بود واحتمالاً به خاطر همون استاد نتونسته بود بیاد. هوا هم سرد بود همراه با بادهای فراوون. از اون بادهای معروف صدرا که آدم رو پرت می کنه 6 فرسخ اون طرف تر! من هم سریع زنگ زدم به پریسا که کانون منتظرم بمونه تا برم پیشش(با الهام). آخه رفته بود قشم ، هم دلم براش تنگ شده بود و هم کلی اتفاق ها افتاده بود که باید براش تعریف می کردم. خیلی کسل بود ، چون دیشب نخوابیده بود. خلاصه کلی حرف داشتیم و رفتیم "غروب". از ساعت 2:30 اونجا بودیم تا ساعت 5:45 !!!! چقدر حرف زدیم و جک گفتیم و خندیدیم. حیف که فضا خیلی شلوغ بود و پر سر و صدا ، وگرنه می شد بیشتر لذت برد. خیلی وقت بود که نرفته بودیم یه همچین جایی! خیلــــــــــــی خوش گذشت. فقط سرد بود وگرنه هیچ مشکلی نداشتیم. البته یکی از پسرای دانشگاه هم با دوست دخترش اومده بود اونجا و کلی ضایع شد! البته همچین آدمی ضایع شدن نداره چون کار همیشه اش همینه. جالبه که هر روز هم با یه دختر دیده میشه! کلـــــــــی هم ادعاش میشه.
..............................................................................................................یعنی جون خودم من این روزا کلی سرم شلوغه و کلی امتحان دارم! دیگه باید شب نشینی رو شروع کرد! کلاً من هر وقت از درس هام عقب میفتم فقط شبا می تونم جبرانش کنم! یعنی کلاً شبا حس درس خوندن بهتر و بیشتر هست! امروز سارا رو هم دیدم. با موبایلش یه عکسایی گرفته بود که حالم رو جا آورد. عکس از یه خیابون که هیچ ماشین و آدمی توش نبود و تا چشم کار می کرد درخت دیده می شد و برگ های زرد و نارنجی! وااااااااااااای خیلی خوشکل بود. خیابونه ، خیابونی بود که خونه خودشون داخلش هست. خیلـــــــــــی ناز بود! عجب گوشی ای هم داره جونور! امروز کلی با پریسا زیر بارون راه رفتیم. اونقدر راه رفتیم که وقتی می خواستم سوار ماشین شم عین موش آب کشیده بودم. از تموم هیکلم آب می چکید!! خیلی خوشکل از بارونیم آب می اومد بیرون. عین اینکه زده باشیش زیر آب و درش آورده باشی!!!! خیلی خوشم اومد از این کار خودم. ***** من عاشـــــق بارونم. ***** □ نوشته شده در ساعت 8:23 PM توسط Yasaman
Comments:
Post a Comment
|