************YASAMAN************ |
Monday, November 03, 2003
● امروز روز بسیار خوبی بود! آخه با بابام رفتم تمرین برای رانندگی!!!!! تعجب هم داره! من تا امروز رانندگی می کردم منتها بدون گواهینامه! توی نیم کلاچ هم یه کم اشکال داشتم که امروز رفتیم و برطرفش کردم. بابای من گواهینامه اش پایه یک هست و کلی وارد هست برا خودش! و تمرین کردن باهاش کلی سودمند هست. آخه باید هم توی حرص و ولع بیفتم که تصدیق رو بگیرم! آخه قرار هست من دیگه کلی برا خودم رانندگی کنم. دلیلش رو هم خودم می دونم برای چیه!اصلاً ماشین که خوشکل باشه آدم وسوسه می شه که بشینه پشتش! من واقعاً عاشق ماشین هستم. اگه هم یه روز پولدار شم ، حتماً مقداری از پولم رو صرف ماشین می کنم. اگه الان قرار باشه با پولی حول و حوش 10 تا 12 میلیون ماشین بخرم اول از همه سی یلو می خرم! اصلاً کلاسی که سی یلو داره هیچ ماشین دیگه توی این قیمتا نداره. هم خوشکله ، هم به نسبت مناسب! ، هم با کلاس. سی یلو ، پرشیا ، 323 و 405 اینا ماشینایی هستن که من دوست دارم. البته بین ماشینای به نسبت مدل جدید! وگرنه بنز 230 هم فوق العاده با کلاس هست و مناسب! از 206 و پراید هم خوشم نمیاد. پراید که یه جوریه ، 206 هم که بیش از حد سوسولیه! اصلاً هم خوشکل نیست. حیف پول! 206 فقط به درد این می خوره که ماشین نداشته باشی، بعد یکی بیاد و بهت هدیه بده. فقط در این صورت هست که ازش خوشم میاد! وگرنه تا عمر دارم پول صرف این ماشین نمی کنم!( حالا یکی نیست بگه تو ماشین بخر، در عوض ژیان بخر!!!!) توکل به خدا. شاید یه روز اونقدر وضع مالیم خوب شد که بتونم 20تا سی یلو با هم بخرم! یه ماشینی هم که من هیچ وقت نمی خرم ماکسیما هست! آخه آدم 40 میلیون داشته باشه بعد بیاد ماکسیما بخره؟! تا بنزای 40 میلیونی هست ، ماکسیما 2 زار! حالا بماند که از کاپریس وبیوک و ماشینای این مدلی هم فوق العاده خوشم میاد!!!!
..............................................................................................................خدا کنه این جاده خراب شده صدرا زود دو بانده بشه که من مشکلی نداشته باشم. می میرن تا از این وضعیت فعلیش درش بیارن. بعضی از استادای ما هستن که واقعاً گل هستن و دوستداشتنی! اون آقای دکتر خاکساری بماند که اعجوبه ای بود در ریاضی و اخلاق! اما این آقای نیک مهر هم یکی از اونایی هست که واقعاً به دل می شینه! جذبه داره هوار تا! تا یکی سر کلاس خنک بازی در میاره ، از کلاس پرتش می کنه بیرون! حق داره آخه! از مهربونیش سواستفاده می کنن! بعد هم چون یه کم مسن هست هر چی دلشون بخواد سرش میارن. جداً بعضی ها لیاقت استاد خوب رو ندارن. امشب قرار هست که خاله اینا بیان خونه ما. قرار شد برا افطار بیان و باز هم قرار شد من آشپزی کنم! من که اصلاً درس ندارم که! اصلاً که برا فردا کلـــــــــی کار ندارم که! خودم خواستم دیگه. باید بکشم. جمعه زنگ زدم به ارغوان و تولدش رو تبریک گفتم. من عاشق این هستم که تولد کسی رو بهش تبریک بگم. با هر کسی هم که آشنا بشم و ازش خوشم بیاد، حتماً تاریخ تولدش رو می پرسم و بهش تبریک می گم! برا خودم هم خیلی مهمه که کسی تولدم رو یادش باشه. خاله هام تنها کسایی هستن که همیشه تولد من یادشون هست و هر جوری شده باهام تماش می گیرن و تبریکات. ذهن من همیشه به اندازه دو تا چیز جا داره. یکی تاریخ تولد و یکی هم شماره تلفن. هر کسی هم که می خواد به جایی زنگ بزنه به جای اینکه به دفتر تلفن مراجعه کنه ، به ذهن مبارک من رجوع می کنه!!! شاید به زودی برم اصفهان! با بچه ها قرار گذاشتیم یه سفر 1 روزه جور کنیم. خیلی دلم برا بچه های اصفهان تنگ شده. اصلاً هم کلاسی های اونجا با اینجا قابل مقایسه نیستن. اگه جور بشه خیلی توپ می شه. هم می تونم بچه ها رو ببینم و هم دنبال یه سری از کتاب هایی که لازم دارم برم. یادمه هر وقت می رفتم کتابفروشی های نزدیک هتل عباسی ، حتماً کتاب مورد نظرم رو پیدا می کردم. چقدر دلم هوای هتل عباسی کرده! هر کسی رفته باشه اونجا ، کاملاً می تونه درک کنه که من چقدر هوای اونجا زده به سرم ، بس که خوشکله. چیزای فوق العاده خوشمزه هم اونجا هست که فوق العاده هم گرون هستن. البته نسبت به بیرون گرون هستا! آخرین باری که رفتم اونجا با خاله ام بودم. یه آرزو کرد برام که خیلی ناز بود. از اون دفعه به بعد هم دیگه اصلاً جور نشد برم. اما اگه این دفعه برم اصفهان %100 هتل عباسی رو می رم. □ نوشته شده در ساعت 3:24 PM توسط Yasaman
Comments:
Post a Comment
|