************YASAMAN************



Friday, November 14, 2003

اول از همه یه مطلب کپ می زنم که بعضی قسمت هاش واقعاً خنده دار و جالب هست. اینو یکی از دوستام برام میل زده بود ، دیدم حیف هست که اینجا ننویسمش!بعضی مورداش هست که مشکل روزانه همه هست!! خوندنش خالی از لطف نیست.


50 روش برای راه رفتن روی اعصاب دیگران!!::


۱: روزهای تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن! ﴿اين روش برای افرادی كه غير از ساديسم ، رگه هايی از مازوخيسم هم دارن پيشنهاد ميشه!﴾
راه ۲: سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارين تا جلويی ها زودتر راه بيفتن!
راه ۳: وقتی می خواين برين دست به آب ، با صدای بلند به اطلاع همه برسونين!
راه ۴: وقتی از كسی آدرسی رو ميپرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از يه نفر ديگه بپرسين!
راه ۵: كرايه تاكسی رو بعد از پياده شدن و گشتن تمام جيبهاتون ، به صورت اسكناس هزاری پرداخت كنين!
راه ۶: همسرتون رو با اسم همسر قبليتون صدا بزنين!
راه ۷: جدول نيمه تمام دوستتون رو حل كنين!
راه ۸: توی اتوبان و جاده روی لاين منتهی اليه سمت چپ با سرعت ۵۰ كيلومتر در ساعت حركت كنين!
راه ۹: وقتی عده زيادی مشغول تماشای تلويزيون هستن مرتب كانال رو عوض كنين!
راه ۱۰: از بستنی فروشی بخواين كه اسم ۵۴ نوع از بستنيها رو براتون بگه!
راه ۱۱: در يك جمع ، سوپ يا چايی رو با هورت كشيدن نوش جان كنين!
راه ۱۲: به كسی كه دندون مصنوعی داره بلال تعارف كنين!
راه ۱۳: وقتی از آسانسور پياده ميشين دكمه های تمام طبقات رو بزنين و محل رو ترك كنين!
راه ۱۴: وقتی با بچه ها بازی فكری می كنين سعی كنين از اونها ببرين!
راه ۱۵: موقع ناهار توی يك جمع ، جزئيات تهوع و ﴿گلاب به روتون﴾ استفراغی كه چند روز پيش داشتين رو با آب و تاب تعريف كنين!
راه ۱۶: ايده های ديگران رو به اسم خودتون به كار ببرين!
راه ۱۷: بوتيك چی رو وادار كنين شونصد رنگ و نوع مختلف پيراهنهاش رو باز كنه و نشونتون بده و بعد بگين هيچكدوم جالب نيست و سريع خارج بشين!
راه ۱۸: شمعهای كيك تولد ديگران رو فوت كنين!
راه ۱۹: اگه سر دوستتون طاسه مرتب از آرايشگرتون تعريف كنين!
راه ۲۰: وقتی كسی لباس تازه می خره بهش بگين خيلی گرون خريده و سرش كلاه رفته!
راه ۲۱: صابون رو هميشه كف وان حمام جا بذارين!
راه ۲۲: روی ماشينتون بوقهای شيپوری نصب كنين!
راه ۲۳: وقتی دوستتون رو بعد از يه مدت طولانی می بينين بگين چقدر پير شده!
راه ۲۴: وقتی كسی در يك جمع جوك تعريف می كنه بلافاصله بگين خيلی قديمی بود!
راه ۲۵: چاقی و شكم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش يادآوری كنين!
راه ۲۶: بادكنك بچه ها رو بتركونين!
راه ۲۷: مرتب اشتباهات لغوی و گرامری ديگران هنگام صحبت رو گوشزد كنين و بخندين!
راه ۲۸: وقتی دوستتون موهای سرش رو كوتاه می كنه بهش بگين كه موی بلند بيشتر بهش مياد!
راه ۲۹: بچه جيغ جيغوی خودتون رو به سينما ببرين!
راه ۳۰: كليد آپارتمان طبقه ۱۳ تون رو توی ماشين جا بذارين و وقتی به در آپارتمان رسيدين يادتون بياد! ﴿اين راه هم جنبه هايی از مازوخيسم در بر داره!﴾
راه ۳۱: ايميل های فورواردی دوستتون رو هميشه برای خودش فوروارد كنين!
راه ۳۲: توی كنسرتهای موسيقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنين!
راه ۳۳: هر جايی كه می تونين ، آدامس جويده شده تون رو جا بذارين! ﴿توی دستكش دوستتون بهتره!﴾
راه ۳۴: حبه قند نيمه جويده و خيستون رو دوباره توی قنددون بذارين!
راه ۳۵: نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنين!
راه ۳۶: دوستتون كه پاش توی گچه رو به فوتبال بازی كردن دعوت كنين!
راه ۳۷: عكسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا كنين!
راه ۳۸: پيچهای كوك گيتار دوستتون رو كه ۵ دقيقه ديگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونين!
راه ۳۹: با يه پيتزا فروشی تماس بگيرين و شماره تلفن پيتزا فروشی روبروييش كه اونطرف خيابونه رو بپرسين!
راه ۴۰: شيشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض كنين!
راه ۴۱: موقع عكس رسمی انداختن برای هر كس جلوتونه شاخ بذارين!
راه ۴۲: توی ظرفهای آجيل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارين!
راه ۴۳: شونصد بار به دستگاه پيغام گير تلفن دوستتون زنگ بزنين و داستان خاله سوسكه رو تعريف كنين!
راه ۴۴: توی روزهای بارونی با ماشينتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشين!
راه ۴۵: توی جای كارت دستگاههای عابر بانك چوب كبريت فرو كنين!
راه ۴۶: جای برچسبهای قرمز و آبی شيرهای آب توالت هتل ها رو عوض كنين!
راه ۴۷: يكی از پايه های صندلی معلم يا استادتون رو لق كنين!
راه ۴۸: توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواين كه هر چی شعر بلده بخونه!
راه ۴۹: چراغ توالتی كه مشتری داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين!
راه ۵۰: ورقهای جزوه ء ۳۰۰ صفحه ای دوستتون كه ازش گرفتين زيراكس كنين رو قاطی پاتی بذارين ، يه بر هم بزنين ، بعد بهش پس بدين

-------------------------------------------

باید همین روزا داداشیم برگرده ایران. خیلی وقته که ازش خبر نداریم ، اما گفته بود حول و حوش عید فطر ایران هستن. ما منتظریم داداشی! ( دو نقطه دی) عمه و خاله هم می گفتن شاید برای عید بیان شیراز که هم داداش رو ببینن و هم بعد از این همه مدت یه سری هم به ما بزنن. آخه جفتشون بچه مدرسه ای دارن و سخت هست که بخوان بیان شیراز.
روز 5 شنبه همراه بابا صبح زود زدم بیرون! اما به نتیجه ای که می خواستیم نرسیدیم!!از دست اون کسی که همه برنامه هامون رو زد به هم خیلی عصبانی هستم.همه برنامه هام به نحوی ریخت به هم!!!! بهتره این موضوع گنگ بمونه و بقیه ازش سر در نیارن تا به موقعش!
نتیجه این کار من تا حدی هم برای دوستای دانشگاهیم مهم بود نرگس SMSزده بود که خبرشون کنم ، بعد یادش رفته بود که گوشیش رو خفه کنه. گوشیش هم توی جیب شلوارش بود و شلوارش هم از نوع جین و تنگ! اون موقع هم که من می خواستم جوابش رو بدم سر کلاس بود ،اون هم کلاس مهندس پنتیوم!! من هم هی پشت سر هم SMSمی زدم و اون جواب نمی داد! من هم از رو نمی رفتم و هی ادامه می دادم ! آخر سر دیگه استاد خندش می گیره و بهش اجازه میده که بره بیرون و جواب بده!!!!!!! آخه این پنتیوم از اون .. های روزگار هست که اجازه نفس کشیدن هم نمی ده! حالا چی شده که صدای گوشی نرگس رو تحمل کرده!!! و اجازه داده که بره بیرون؟! الله اعلم!!!! بقیه ماجرا فقط فحش بود که از طرف نرگس جونم نثار من شد!(الهی من فداش شم. شوخی می کنم!)









..............................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home