************YASAMAN************



Tuesday, November 11, 2003

چقدر خوبه که شب کلاس داشته باشما! تا حالا نمی دونستم اینقدر شب سر کلاس رفتن کیف داره! راستش بیشتر به خاطر چیز دیگه است که می گم شب باحاله! امشب وقتی داشتم با پریسا می اومدم پایین ، یه لحظه حس کردیم که داخل اصفهان هستیم!!! آخه هوا تاریک بود ، بعد چراغ های زردرنگ خیابونا هم روشن بود ، هوا هم سرد بود و یه سکوت خاص اونجا بود که من و پریسا بارها کنار 33 پل اصفهان اونو تجربه کرده بودیم! چراغ های زردرنگ که کنار 33 پل بودن و نورشون توی آب منعکس می شد و کلی فضا رو نورانی و زیبا می کرد! اکثر حرفای خوشکل ما کنار 33 پل زده می شد!
من هر چی در مورد حال و هوای اون دوره بنویسم ، هیچ وقت ارضا نمی شم! دلیلش رو هم خودم بهتر از هر کس دیگه می دونم. حالا من اینجا هی اسم اصفهان رو میارم و خیلیا فکر می کنن من از خود اصفهان خوشم میاد! اما اصلاً این طوریا نیست. فقط خاطره های اونجا برام جذاب و دوستداشتنی هست که باعث میشه اسم اون مکان رو بیارم! وگرنه من هیچ نسبت خاصی با اصفهان و اصفهانیا ندارم! دلم برا هم کلاسی هام تنگ شده. دلم برای اساتیدمون هم تنگ شده. دلم برای راه و سرویس دانشگاه تنگ شده. خوابگاه دانشگاه ، زیرگذری که نزدیک در بود و من بارها و بارها از داخلش رد شده بودم ، سوپری که همیشه ازش خرید داشتم ، میدان انقلاب ، خیابون نظر ، چهار باغ ، عقیق ، مجتمع پارک ، مجتمع بلوار ، پاساژ هزارجریب که سی دی می گرفتم ، دانشکده های مختلف که بار ها با شوهر خالم می رفتم ، دانشگاه صنعتی و .........
اگه بخوام تک تک جاهایی که ازشون خاطره دارم رو بنویسم حالا حالا ها باید بنویسم!!
کاش که می شد من 2 سال به عقب بر می گشتم!!! قطعاً اون موقع وضعیت من این مدلی نبود! خیلی اشتباه ها کردم توی این مدت که می تونستم جبرانشون کنم!اول از همه لعنت می فرستم به خودم و بعد هم باز به خودم! چون همه تقصیرا به طور مستقیم گردن خودم میفته!!
به جرات می گم بزرگترین اشتباه من بعد از کنکور( با اون طرز انتخاب رشته کردن و بقیه ماجراها !!) این انصراف دادن از درس خوندن توی اصفهان بوده!! سومین اشتباه بزرگم هم که بر می گرده به شیراز اومدنم ، یه ماجرای ساده بود که با همه الکی بودنش زندگیم رو به باد داد! ( حالا هر می اینجا رو بخونه چه فکرایی به سرش می زنه، من نمی دونم. اما باید بگم از همه چیزایی که شماها فکر می کنین ساده تر و بی اهمیت تر هست! اما برای من یه دنیا ارزش داشت )اما اینجا هم باز خودم مقصر اصلی بودم!

این قصه(ها) سر دراز دارد!!!

----------------------------------

چرا بعضی ها شعور ندارن که وقتی بهشون اعتماد می کنی ، نباید سواستفاده کنن؟؟!!










..............................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home