************YASAMAN************ |
Wednesday, October 01, 2003
● امروز روز بدی نبود خدا رو شکر. صبح که تا ساعت 11 خونه بودم ،نشستم اون سری از برنامه نویسی ها رو که پاک نویس نکرده بودم مرتب کردم. بعدش هم آماده شدم رفتم که سوار سرویس بشم. تنها لطفی که این دانشگاه خیر ندیده به من داشته این بوده که سرویسش خیلی با خونمون فاصله نداره. سر پل که سوار شم هم به نسبت خلوته و هم زیاد پیاده روی نداره. بغل دستم یه خانومه بود که اصلاً برام آشنا نبود ، من هم ازشون پرسیدم ورودی جدید هستین؟ اون هم خیلی شیک گفت: نه عزیزم من استاد هستم!!! آخه استاد دانشکده علوم بود و حق داشتم که نمی شناختمشون.
..............................................................................................................من نمی دونم چرا اینقدر بد اقبال هستم): هر چی سعی می کنم که با بعضی از بچه ها توی یه کلاس نیفتم کارم درست نمیشه)): مار از پونه بدش میاد در خونش سبز میشه!! امروز اولین جلسه دلفی تشکیل شد. استادمون کاری ندارم که تدریسش خوبه یا نه،چون هنوز کاملاً مشخص نیست که چه جوریاست، اما یه چیزش خیلی با مزه بود. اولش همش سعی می کرد که خیلی شیک حرف بزنه ، اما همین که روی دور افتاد لهجه قدیمش یادش اومد. از اونایی هست که خیلی سعی می کنه درست حرف بزنه اما هر کاری می کرد آخرش وقتی می خواست ق رو تلفظ کنه مخلوطی از ق و خ می گفت. هیچ چیزش جالب تر از این نبود که می خواست خودشو بگیره که درست تلفظ کنه. آخه یکی نیست بگه مگه مجبورت کردن؟؟!! همون لهجه شیرین و اصیلت رو بچسب کافیه دیگه. بعد از کلاس هم با بچه ها اکیپی رفتیم نمایشگاه بین المللی که مربوط به برق و کامپیوتر بود. چقدر هم قیمت ها جالب بود. هر چیزی می خواستی پیدا می شد ، البته با قیمت مناسب. چقدر هم که خوش گذشت. یه جایی داشتم اذیت یکی از بچه ها می کردم و با لهجه غلیظ اصفهانی حرف می زدم، یهو یه آقاهه که توی غرفه بغلی بود گفت: ببخشید شما اصفهانی هستین؟! من هم خیلی پررو برگشتم گفتم : نه! خدا نکنه!! گفتم چطور؟ گفت آخه خودم اصفهانی هستم)): داشتم از خجالت آب می شدم)): . فقط چون سنش به نسبت بالا بود خجالت کشیدماا!! اگه جوون بود که 40 تا دیگه هم بارش می کردم. هم برا اصفهانی بودنش و هم برا جسارتش!! □ نوشته شده در ساعت 8:07 PM توسط Yasaman
Comments:
Post a Comment
|