************YASAMAN************



Tuesday, October 28, 2003

امروز سه شنبه بود و باید می رفتم حال گیری!! اما چون روزه بودم و خیلی هم گرسنه بودم ، از خیر حال گیری گذشتم.
صبح رفتم کانون و سر کلاس نشسته بودم که یهو دیدم صداهای نابهنجار از داخل کیفم میاد!! گوشیم داشت صدا می داد!! آخه دیروز زنگ زدم مخابرات که SMS ام رو وصل کنن،حالا دیگه درست شده بود و داشتن پیغام خوش آمد برام می فرستادن! داشتم پیغام رو می خوندم که مردم از خنده! آخه نوشته بود: یا علی گفتیم و عشق آغاز شد!! این چه ربطی به گوشی و مخابرات داره؟ من که سر در نیاوردم. بعدش سریع السیر خودم رو رسوندم به سرویسای دانشکده. از حق نگذرم این چند روزه خیلی مرتب شده بودن(سرویسا). کف بر شده بودم! هنوز اون یکی نرفته بود که بعدی حرکت می کرد! اینا همش به خاطر سفارش های من هستاااااا! خلاصه رفتم و سوار شدم و خیلی هم زود رسیدم! تا از سرویس پیاده شدم دیدم طرفی که می خوام حالش رو بگیرم نشسته تو کافی شاپ!! اصلاً مثل اینکه خود بدبختش هم خبر داره که باید بشینه و منتظر باشه و ببینه که چه بلاهایی سرش میاد!
ازقبل پریسا گفته بود من گزارش کار آز رو برات می نویسم ، اما وقتی رفتم دیدم کلیش مونده! خلاصه تند تند کپ زدم و تشریف فرما آزمایشگاه! اونقدر سر به سر استادمون گذاشتم که خدا می دونه! کم مونده بود دیگه از کلاس پرتابم کنه بیرون. ولی خوب خودش می دونست برا چی اذیتش می کنم! آخه هیچ چی هم نداده بود دستم می گفت سیم ها رو کوتاه کن! بدون سیم چین هم که نمی شد، بعد آقا اومده یادم میده که چه جور با دندون سیم کوتاه کنم!! خودش دیگه مرده بود از خنده. ولی کلاً خیلی شیطنت کردیم و ...
عجب جامعه ای به هم زدیم ما!! هر چی نگاه می کنی فقط دهن می بینی که داره چیز می خوره! آخه نا سلامتی ماه رمضونی ، چیزی گفتناا ! اصلاً انگار نه انگار. دم دهنا یا سیگار هست با خوردنی! خدا به داد بعضیا برسه.

بقیه حرف مهم هام برا بعد:D:D










..............................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home