************YASAMAN************



Thursday, September 18, 2003

صبح عمه زنگ زده بود که شماره تلفن یکی از اقوام رو بگیره، من هم به خاطر آلرژی یه کم صدام گرفته بود! و در واقع صدام در نمی اومد. حالا عمه هم گیر داده که خواب بودی و شرمنده و این حرفا! 4 ساعت داشت عذرخواهی می کرد. هر چی هم می گفتم بابا به پیر به پیغمبر من خواب نبودم، می گفت نـــــه! صدات معلومه. حالا اینا به کنار ،یه خبر جالب داشت و اون هم این که بالاخره حمید و غزال تصمیم گرفتن عروسی کنن،یعنی بعد ازاین همه مدت یه عروسی می ریم که فامیل نزدیک هستن. حالا قرار شده که 20 مهر که 15 شعبان هست مراسم باشه. ولی من از حالا مطمئن هستم که عروسی خوبی نخواهد بود. اَه حالم گرفته می شه با این خانوادمون! آخه بعد از عروسی غزال دیگه عروسی نداریم تـــــــــــــــــــــــــــــــــا اینکه یا داداشی دست به کار شه، یا من . من هم که عمری! اون روزا یه خانومه با من درد و دل می کرد و یه چیزایی در مورد شوهرش می گفت که دیگه چشم دیدنِ هیچ مردی رو ندارم.البته اسم همچین کسایی رو نمی شه مرد گذاشت. اونی که واقعا مرد هست رو باید گفت!! مـرد.

----------------------
We Can Win The Race
این ماله Modern هست و من هم عشقم هست و Modern






..............................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home