************YASAMAN************ |
Thursday, August 21, 2003
● اسحق نیوتن: آن زمان تفریح لذت بخش است که دسته جمعی باشد.
..............................................................................................................دیشب عروسی ماریا و آرش بود.هر چی در مورد این عروسی بگم کم گفتم. بس که به من خوش گذشت. اولین عروسی بود که بعد از عروسی داییم به من چسبید. البته جشن ماریا خیلی بهتر بود.خوب عروسی دایی هم مال 2 سال پیش بود و ... . خیلی وقت بود که به لحاظ وضعیت بد روحی هیچ چیز بهم حال نمی داد،اما این دفعه واقعا خوش گذشت.آخر ِ عروسی بود.تا حالا جشن به این باحالی ندیده بودم.همه پرشور بودن. اصلا فکر نمی کردم اینقدر بهم خوش بگذره.شاید ماگزیمم 350 نفر بودیم،ولی به اندازه 3500 نفر شاد بودن همه. یه نفر اونجا بود که خیلی قیافش آشنا بود برام،اما هر چی به ذهن مبارک فشار آوردم یادم نیومد که کی هست. شاید از همسایه ها یا بچه های دانشگاه بود! نگاهش مثل این بود که اون هم منو میشناسه.(هم چنان تو کف هستم بفهمم کی بود!!)جای سحر و بقیه هم واقعا خالی بود.بعد از کلی وقت یکی از دوست های دوره دبیرستان رو دیدم،ساناز- ن.الان یه پا نجات غریق شده برا خودش.خوشکل،ناز و مودب مثل همیشه. وای وای وای من هنوز توی کف این مراسم هستم. یکی از بچه های دانشگاه هم بود)): . اون هم من که اینقدر بدم میاد توی همچین مجالسی هم دانشگاهی هام رو ببینم!! امیدوارم دهنش قرص باشه. ----------------------------------------- امروز عشق های من (خاله جونم و بچه نازش) از تهران میان. قراره من برم فرودگاه دنبالشون. بعدش هم ان شاالله باهاشون میرم تهران و شاید هم بعدش زیباکنار. □ نوشته شده در ساعت 11:05 AM توسط Yasaman
Comments:
Post a Comment
|