************YASAMAN************ |
Wednesday, August 13, 2003
● آخ جوووووووون! بالاخره یاد گرفتم!دیگه امروز به کمک علی آقا خوش اخلاق یاد گرفتم.نمی دونین چه حالی می ده آدم یه چیزی بلد نباشه، بعدش بعد از کلی وقت یاد بگیره و بتونه اونو اجرا کنه.بالاخره امروز طلسم شکست و من موفق شدم.یوووووهووووو.الان دیگه می تونم یه نفس راحت بکشم.و خلاصه اش اینکه آقا من این لطف شما رو هرگز فراموش نمی کنم.(هرگز)
..............................................................................................................--------------------------------------- همه جا واقعه 15 خرداد دارن،واقعه عاشورا دارن، من هم واقعه 82 دارم.خدایا این دیگه چی بود نصیب من شد؟؟؟.خدایا اااااا!! . به کل اعصاب منو ریخته به هم. بدترین و بدترین مشکل روحی که تا این لحظه برام پیش اومده همین واقعه 82 هست.خدایااااااااااااااااااااااااا.صدامو می شنوی؟؟ هر چی فکر می کنم می بینم هیچ چیز نمی تونست این همه منو از پا بندازه. )):)):)): چرا؟؟؟؟ الان تقریبا 4 ماه هست که میگذره و من همچنان مشغولیات فکری دارم! آدم بعضی وقتا یه کارایی می کنه که بعدها خودش توی کف می مونه! ---------------------------------------- جایی ، مکانی ، محلی وجود داره که آدم هر وقت اونو می بینه به خودش نا سزا بگه؟؟ برا من آره! یه جایی هست که هر وقت ببینمش نه تنها عصبانی می شم ،بلکه کلی هم به خودم ناسزا می گم. ---------------------------------------- امروز داشتم با یکی از دوستام می چتیدم،بد جور بُرد تو فکر منو!! می گفت که یه وقتی یهGf داشته بعد یکی از دوستاش میاد و GF e اینو تور می کنه!! آخه اینه رسمش؟؟ بابا شما دیگه کی هستین!!! ---------------------------------------- آخرش این خاله بی زبون من نتونست یه خونه خوب پیدا کنه! خدایا چرا اینقدر گرونه؟؟ ee راستی ماریا زنگ زد دعوت کرد برا عروسیش با آرش. چهارشنبه 29 مرداد ماه 1382.ستارخان،کوچه نمازی و ... . □ نوشته شده در ساعت 5:25 PM توسط Yasaman
Comments:
Post a Comment
|