************YASAMAN************ |
Monday, May 26, 2003
● خدایااااااا.دلم گرفته شدیدا به یه نفر احتیاج دارم که حرفای منو بشنوه!!.یه همراز ،یه مونس و یه ......
..............................................................................................................دلم می خواد فریاد بزنم و کلی هق هق گریه سر بدم.اه مرده شور خاطرات بد رو ببرن(علی الخصوص نوع بدش) که همه فکر ادم رو مال خودشون می کنن.بعضی خاطرات در عین این که شیرین ترین خاطراتم هستن،کسایی هستن که باعث می شن این شیرین ترین ها،زیبا ترین هاو .... به تلخ ترین ها،زشت ترین هاو.... تبدیل بشن.حیف که اون اشخاص وبلاگم رو نمی خونن وگرنه............ □ نوشته شده در ساعت 11:29 AM توسط Yasaman (0) comments Sunday, May 25, 2003
● من هم کریشنا می خواااااام)): اخه یکی نیست به این پریسا بگه تو که می دونی من وضعم خرابه این کریشنا دیگه کدوم صیغه بود اخه)):
..............................................................................................................طبق معمول من دارم انتظار بیهوده می کشم.اخه یکی نیست بگه بسه دیگه! □ نوشته شده در ساعت 5:35 PM توسط Yasaman (0) comments Saturday, May 24, 2003
● واااااااای خدایا دارم از خستگی میمیرم)): فردا امتحانILI دارم، حوصله ام هم نمی شه که بشینم بخونم.
..............................................................................................................وای خدا چرا این قدر زندگی سخته؟؟؟؟ منتظر هستم اساسی این بچه هم که پیداش نمی شه! آخه کدوم از اینایی هستی تووووووو.؟من دیگه حالا حالا ها پیدام نمی شه هاااا! گفته باشم): □ نوشته شده در ساعت 8:38 PM توسط Yasaman (0) comments Friday, May 23, 2003
● خوب این هم از روزی که کلی وقت انتظارش رو کشیدم و ...دلم می خواست الان هم مثل قبلا بودم، ولی حیــــــــــــــــــف،خوب دیگه...
دیگه می خوام یواش یواش چت رو بذارم کنار و ....................... دارم یه اردو جور می کنم که همه باحالای دانشگاه باشن(عجب اردویی خواهد شد،چه شودددد!!) حالم گرفته هست حسابیییییییی.خدایااااااتو بگو من چه کار کنم اخه)): □ نوشته شده در ساعت 8:29 PM توسط Yasaman (0) comments
● تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک
..............................................................................................................□ نوشته شده در ساعت 8:20 PM توسط Yasaman (0) comments Saturday, May 17, 2003
● وای که امروز عجب روزی بوداااااا. ادم وقتی درست درس نخونه، بعد امتحان بده ببینه یکی از بهترین نمره های کلاس رو گرفته چه حالی میده هااا!!(منظورم امتحان هفته قبلم هستااا) من که امروز خیلی بهم حال داد.
..............................................................................................................کلی کف خودم برید،چه برسه به بقیه.امروز هم دانشگاه شلوغ بود،و کلی از دوستام بودن.یه امتحان کوچولو هم داشتم که خیلی جالب نشد(البته با همون استاده که قبلا در موردش صحبت کردم کلاس و در نتیجه امتحان داشتم).امروز دیدم اقای شاهیان off گذاشتن که دارن برا نشریه کی بود کی بود میرن شمال اون هم کجااااا؟ رشت ، من که به شخصه کلی حسودیم شد!! من تو کف بودم برم شمال، بعد اقای شاهیان تشریف می برن(ان شا الله که بهتون خوش بگذره)<بابا شوخی کردم که حسودیم شده هااااااا>. □ نوشته شده در ساعت 6:56 PM توسط Yasaman (0) comments Wednesday, May 14, 2003
● که این طورررررررر! دیگه هیچ کاری فایده نداره)):
□ نوشته شده در ساعت 9:06 PM توسط Yasaman (0) comments
● خوب این هم از اخرین روز این هفته(یکی مونده به اخری).وای خدا می دونه امروز چفدر دانشگاه شلوغ بود،جای سوزن انداختن نبود.من نمی دونم اخه این بشر که این همه پول می دن چرا مثل ادم نمیان دانشگاه .دانشگاه شده یه سرگرمی که هر وقت دلشون خواست یه سر بزنن.خیلی ناراحت شدم از این موضوع.
بگذریم چون این موضوع جای بحث زیادی داره. --------- امروز یکی از هم کلاسی های اصفهان یه میل زده که کلی عکس از نماهای مختلفی از تهران توش بود.آی حال کردم.مطمئنا اکه به شیراز هم همین قدر بها می دادن خوشکل که چه عرض کنم(یعنی خوشکل تر می شد).من که خیلی اعصابم ار این همه بی توجهی نسبت به شیراز خرد می شه،ولی چه می شود کرد. --------- 9 روز دیگه مونده تا یه روز که خیلی وقته منتظرش بودم.تقریبا 7ماه هست که منتظرم.(امیدوارم بتونم اون کاری رو که می خوام با خیال راحت انجام بدم<الهی به امید تو>). --------- سه شنبه با پریسا رفتیم اون کیک شکلاتی معروف رو خوردیم،اه اه اه(یادم که میاد کلی به خودم نا سزا می گم). □ نوشته شده در ساعت 8:57 PM توسط Yasaman (0) comments
● عزیزمی ،دوست دارم،تا همیشههههههههههههههههههه
□ نوشته شده در ساعت 11:32 AM توسط Yasaman (0) comments
● مثلا دیشب اومدم جون خودم بنویسمااا ! مثل اینکه ریخته بود به هم، حالا هم که درست شده من حوصله ندارم.بالاخره امروز باهاش صحبت کردم و خودم رو خالی کردم.فکر کنم ناراحت شد،ولی قصد من این نبود..
..............................................................................................................□ نوشته شده در ساعت 11:23 AM توسط Yasaman (0) comments Tuesday, May 13, 2003 .............................................................................................................. Saturday, May 10, 2003
● امروز تولد پریسا بود.با بچه ها رفته بودیم بیرون(من ،الهام،پریسا،ازاده،محمد<نامزدالهام>و رضا دوست محمد). امتحان مدار هم دادم،خوب بود.این روزا خیلی ها رو توی دانشگاه می بینم.می خواستم برم تهران برای نمایشگاه کتاب ولی جور نشد.
..............................................................................................................داداشم یه سایت معرفی کرد خیلی با حاله.پیشنهاد می کنم ببینیدش.بعضی شبا تا ساعت 4،5 پاش هستم.(موج AM 1170 هم همینه).البته اگه پارازیت نندازن روش): الان هم یه ترانه گذاشته هایده گذاشته:اورده خبر راوی کوساغر و کوساقی ....... -------------- دیشب می گفت:دل من تنگ میشه، دل تو سنگ میشه ....... جدی چرا بعضی ها این طوری هستن؟ هر چی دل ما براشون تنگ میشه اونا سنگدل تررررررر میشن!!! ):): فقط دلم میخواد یه روز سر خودشون بیاد ببینن چه حالی داره!! برا ما هم بگین تا بفهمیم PLZ. □ نوشته شده در ساعت 10:55 PM توسط Yasaman (0) comments Monday, May 05, 2003
● به خاطر اعصاب خردی این چند روزه 2 بار نزدیک بود تصادف کنم،1 بار خودم پشت رول بودم ،1 بار هم هنگام رد شدن از عرض بلوار):): حالا سومیش رو خدا رحم کنه (البته مهم هم نیستااا!!)
فردا امتحان مدار دارم . پریسا هم دیشب حالش گرفته بود، حال می کنم ناراحتی هامون هم با هم هست): وای فردا ILI هم دارم):): دیگه قید همه چیز رو می زنم. به امید موفقیت خدایا فقط به خودت امید دارمفقط دیگه تا یه مدت online نمی شم ببینم چی می شه):): □ نوشته شده در ساعت 7:50 PM توسط Yasaman (0) comments
● خدا چرا ادم از هر چی بدش میاد بهش گرفتار می شه؟؟؟!!! شدید دلم گرفته):):
..............................................................................................................□ نوشته شده در ساعت 11:35 AM توسط Yasaman (0) comments Sunday, May 04, 2003 .............................................................................................................. Saturday, May 03, 2003
● امروز هم مثل روز های قبل سخت،غمگین،طاقت فرسا و ....(و پر از فکر) بود .اخه چرا بعضی ها گفتار و کردارشون فرق می کنه؟! پیش خودت یه جور حرف می زنن، پیش دوستات یه جور دیگه، پیش خودشون هم یا مسخره می کنن یا اینجا هم یه جور دیگه حرف می زنن!! اصلا یه جور دیگه بگم:دیروز یه رنگ بودن، امروز یه رنگ هستن و فردا هم یه رنگ دیگه خواهند بود!!
پریسا میگه : مگه خلی اخه؟؟؟؟؟؟ راستش باید بگم تو این مورد نه تنها خل هستم ، بلکه دیوونه هم هستم!! اخه ادم چه جور می تونه 2رنگی ،2دلی و2... ها رو تحمل کنه؟ خدااااااااااا تو میگی من چه کار کنم؟ اصلا هر چی تو بگی. □ نوشته شده در ساعت 11:44 PM توسط Yasaman (0) comments
● اخه یکی نیست بگه تو چه مرگت هست؟؟!! مگه مجبورت کردن که مردم رو زجر کش کنی ):):):) اخه من چه بدی به تو کردم؟ددد اگه کاری کردم بگو خوب.ولی بدون که به موقع خودش ، خودت از کارت پشیمون می شی(امیدوارم)ولی به خاطر این ضربه که به من زدی هیچ وقت نمی بخشمت (دلم می خواد بهت حق بدم ولی فعلا نمی شه چون خودت می دونی چراااااااا !!) ول کن بابا حوصله داریاااااا)): هی اعصاب خودم رو خرد می کنم فقط
□ نوشته شده در ساعت 9:46 PM توسط Yasaman (0) comments
● خوب این هم از امروز... یه امتحان خوشکل که سر جلسه کلی خندیدیم. استاد همون استاده که گفته بودم جای من و چند نفر دیگه رو عوض کرد(در همون ابتدای جلسه)وقتی علت رو پرسیدیم گفتند:همیشه دانشجو های خوب D: رو باید از بقیه دور نگه داشت، چون ممکنه به خاطر دیگرون که میخوان تقلب بگیرن تو درد سر بیفتن D:
..............................................................................................................امروز هم اکثر بچه ها بودن،معمولا تو دانشگاه بچه ها سعی دارن که ادم رو شاد نگه دارن(چون همه به نحوی مشکل دارن). ----------------- وای امروز هم کلی سرم شلوغ بود.از صبح تا ساعت 4 کلاس داشتم بعد هم که اومدم خونه دیدم همه جا به گردگیری احتیاج داره من هم همه جا رو تمیز کردم عین دسته گل.بعد هم کلی لباس شستم الان هم نشستم می نویسم. وای که من چقدر عاشق حیاط و درختهای خونه هستم.خدا می دونه من چقدر این درخت سیب ترش رو دوست دارم!! با پریسا کلی حرف زدم،در مورد همه چیز و مخصوصا این مشکلی که این چند روزه به کل یاسیرو به هم ریخته. □ نوشته شده در ساعت 8:02 PM توسط Yasaman (0) comments Friday, May 02, 2003
● من فعلا تا یه چند روز آنلاین نمی شم هم امتحان دارم هم از دست یه نفر عصبی هستم که هر چی کمتر ببینمش راحت تر هستم کسی که ... ریختم به هم حسابیااااااا ! مامان هم گیر داده میگه: تو که تا همین دیروز کلی شاد و شنگول بودی نمی دونم یهو چت شده؟! کاش می شد همه چیز رو براش تعریف کنم ولی نمی شه که ):
..............................................................................................................----------------- چقدر بده آدم 2 هفته منتظر یه جیز باشه بعد از این مدت یه اتفاق هایی بیفته که اصلا انگار نه انگار 2 هفته تموم منتظر بوده): خدایا یعنی همه مثل من هستن؟یا بهترن؟( یا شاید هم بدتر؟) اخه چرااااااا من؟ بعضی وقتا حس می کنم قرآن بهترین مونس تنهایی هام هست(حس نمی کنم مطمئن هستم)خلاصه بگذریم که از خدا چی می خواستم ولی آخرش این شد---»«..... و چون ظلم کردند عذاب بر آتها فرا رسید.(213) ---------------- حافظ هم خیلی ناز جوابم رو دادهرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من ان سرو خرامان نرود --------------- یادم نمی ره هرگز لحظه خوب دیدار ... فردا امتحان دارم نتونستم خوب بخونم دلیلش هم بر می گرده به خراب شدن اون خونه رو سر بنده(به حرف منصور هم راه رفتم دیوونه هم شدم باز به هیچ جا نرسیدم ):): همه بهم میگن از 10 روز پیش تا حالا کلی لاغر شدم(هر کی ندونه خودم که خوب می دونم برا چی این جوری شدم که) خوب دیگه میرم نماز بخونم و دعا کنم برای خودم وامتحانم و...(البته عادت همیشگیم اینه که اول برای دیگروناخرش برا خودم) االهی به امید توخدا جون دوست دارم. -------------- امروز روز معلمبود هم به مامان تبریک گفتم هم به زن داییم تلفن زدم(زن دایی دوست دارم) □ نوشته شده در ساعت 9:57 PM توسط Yasaman (0) comments Thursday, May 01, 2003
● من نمیدونم کجای کارم ایراد داشت که اینجوری سرم اومد. اخه یکی نیست بگه دخترک مهربون مگه الکیه)): تو مهربونی بقیه دنبال کار خودشون هستن وکاری به کار هیچ احدی ندارن):
eee راستی اولین کسی که وبلاگ منو خوند هم کلاسی اصفهانم بود(همون شیرازیه که تهران زندگی میکنه) اخی یادش بخیر اصفهان ...... چه خاطرات خوبی دارم که هرگز فراموش نمی کنم.1 ترم بیشتر نبوداا ولی به اندازه 1 سال و حتی بیشتر خاطره دارم.الان هم مثل.... پشیمون هستم که انصراف دادم و.... بیشتر به این دلیل پشیمونم ==>> اگه شیراز نبودم خیلی از اتفاق هایی که الان رخ داده، پیش نمی اومد و من این همه ناراحت نبودم):):): ول کن بابا حوصله داریااا دارم منصور گوش میکنم،میگه:ببین ساختن چقدر سخته ولی ویرونی اسونههههه راست میگه به خدا، من امروز 2 روزه که یه خونه روم خراب شده خیلی ساده و بی سروصدا □ نوشته شده در ساعت 4:28 PM توسط Yasaman (0) comments
● چقدر جالبه ادم تو کف یه چیز که بلد نیست باشه و بعد از یه مد ت با تلاش خودش یاد بگیره....!!اینه...
..............................................................................................................صبح با پریسا رفتیم پیش اقای حاتمی فکر کنم تا تابستون کارمون درست شه منظورم کار گواهی هستااااااا شنبه و سه شنبه 2 تا امتحان midterm دارم جاتون خالی که استادمون رو ببینید /استاد نگو .... خدا کنه جفتش خوب شه(الهی به امید تووو).. □ نوشته شده در ساعت 3:54 PM توسط Yasaman (0) comments
|